تو میرفتی ومن پشت سرت گزیه میکردم تابرگردی ... اما صدای دلم گفت ... دیوونه التماس نکن،صداش نکن ... آخه تا کی دیوونگی گفتم خبر دارم تو هم تنگی ... یه ذغال خاموش برداشتم ورفتنت روکشیدم اما دل باهاش مخالفت کرد ... منم اومدنت روکشیدم ... فقط واسه اینکه برگردی ... دست تو جام وبده به دست من ... اما خوردن این شراب یه خوابه چون که من رفتنت روتوی بیداری دیدم ... دیگه هم برگشتی نداری ...
نظرات شما عزیزان:
|
About
هرگزنمیردآنکه دلش زنده شدبه عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
Home
|